بعد از ظهر یه روز معمولی، لذت ببر...

زندگی میخندید، دستاشو باز کرده بود تو تاریکی شب و باد میزد بهش. میخندید و بدون این که بهم نگاه کنه همراه همون خنده زمزمه میکرد برام: لذت ببر. من کجا بودم؟ بعد از ظهر یه روز معمولی، برای اولین بار نشسته بودم پشت فرمون و داشتم سعی میکردم میون گاز و کلاچ هماهنگی داشته باشم. زندگی میگفت: لذت ببر. من دستمو از روی فرمون برداشتم گذاشتم روی دنده و نگاهم افتاد به سایه های تیر برق ها که به زیبایی روی اسفالت خیابون رنگ گرفته بودن. زندگی بلندتر میخندید، من میخواستم با ماشین پرواز کنم. کی میگه واسه پرواز باید بال داشت و واسه شادی و لذت باید آپولو هوا کرد؟ باد تو تاریکی شب میزد تو صورت زندگی و بوی زندگی پخش شده بود همه جا و من وقتی ماشین با اشتباهم خاموش شد، نگاهم افتاده بود به توالی تیر چراغ ها که تا جایی که چشم کار میکرد ردیف شده بودن. زندگی میخندید. میخندید و باد میزد توی صورتش و همه جا تاریک بود. برام زمزمه میکرد: لذت ببر. من ذوق کرده بودم. منی که تو بچگی موقع دوچرخه سواری با دوچرخه ی آبی کوچیکم و وقتی سوار تاب جلوی در اتاقم میشدم، جوری رفتار میکردم که انگار سوار ماشینم شدم و به عنوان بهترین پلیس دنیا، در حال یه تعقیب و گریز خفنم، ذوق کرده بودم. داشتم با دنده ی یک با ماشین پرواز میکردم و دست هامو، دست هایی که حالا میتونه فرمون رو کنترل کنه، بیشتر از قبل دوست داشتم و به خودم، به دست هام، به زندگی نگاه میکردم و لبخند میزدم

و رندگی کجا بود؟ تو یه بعد از ظهر معمولی، تو تاریکی ایستاده بود، باد میزد تو صورتش، اون میخندید، میخندید، میخندید، و بدون این که نگاهم کنه بهم میگفت: لذت ببر...


+ اضافه نوشت: امشب که برای دومین بار پشت فرمون نشستم، یه جا صد در صد داشتم حادثه می افریدم و تصادف میکردم که بابا قهرمان طورانه وارد صحنه شد :) البته که مقصر ماشینی بود که به طور وحشیانه داشت رانندگی میکرد :)) 

مجنونِ لیلی
۱۷ شهریور ۰۴:۰۱
خداروشکر که حادثه رخ نداده :) 
حالا مقصر هرکی :|
پاسخ :
بله، حرف درستیه...
ار کیده
۱۷ شهریور ۰۸:۲۶
ولی دفعه بعدی رانندگی، مواظب باشین زندگی‌حواستونو پرت نکنه:دی
پاسخ :
:))
خانوم میم
۱۷ شهریور ۱۱:۵۸
خیلییی عالی لذت ببر ک فوق العاده ست واقعا *_* منم امروز روز دوم رانندگیم بود ^_^
پاسخ :

امیدوارم همیشه همین طور بمونه و اون قدر برامون معمولی نشه که یادمون بره چقدر میشه ازش لذت برد.

+موفقیات :)
آسـوکـآ آآ
۱۷ شهریور ۱۳:۵۳
من هنوز نتونستم بعد از 6 سال داشتن گواهینامه تنها پشت فرمون بشینم...
پاسخ :
چرا؟ این نخواستن یا نتونستنت پیش زمینه ی خاصی داره؟
در مورد رانندگی این چیزها یا مشابه اش عجیب نیست. 

+ دوست نداشتی جواب نده :) 
آسـوکـآ آآ
۱۸ شهریور ۰۸:۰۰
نه عزیزم، هیچ اتفاق خاصی نیفتاده که منو بترسونه
فقط حس می کنم تنها باشم اعتماد به نفسم کمتره
پاسخ :
میفهمم چی میگی...
zahra TA
۱۸ شهریور ۱۳:۰۳
رانندگی وحشتناک ترین تجربه است برام
پاسخ :
وحشتناک ترین؟ چرا؟

+ تفاوت بین ادم ها چقدر جذاب و جالبه 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان