و به من بگو، آیا کلمات و جمله‌ها زیبا، قدرتمند و جادویی نیستن؟

یک بار از شیفتگی‌ام به جمله‌ی "خانه‌ی در دریا، قایق است" گفته بودم. حالا، همین چند دقیقه‌ی پیش، همان جایی که سعی می‌کردم خودم را تسکین دهم، خانه‌ی در دریا قایق است در ذهنم زنگ زد. انگار من همان خانه‌ی در دریام. تنها، در آغوش طلوع و غروب خورشید و در هجوم طوفان‌ها اما، خانه‌ی در دریا می‌تواند تنها یک چیز سست نباشد، می‌تواند یک جا ثابت نباشد، به چیزی نچسبیده باشد، جای پایش محکم نباشد. خانه‌ای در دریا هیچ ریشه‌ای ندوانده. این خانه می‌تواند یک قایق باشد. روی موج‌ها تاب بخورد. گم شود، پیدا شود. می‌تواند یک قایق رونده باشد که به سمت مقصدش می‌رود. من می‌خوام همان خانه‌ای باشم که یک قایق است. که زخم در قلبم بتپد، اما سرم را بلند کنم، سینه‌ام را صاف کنم و راه بروم. که در هوا معلق باشم، از دوست‌هایم عقب باشم، روحم مچاله باشد، اما برای مقصدی بهتر تلاش کنم. 

امشب پسرک فروشنده به دخترک ساده‌دل می‌گفت "این‌قدر خودساخته باش که نیازی به این چیزها نداشته باشی" از همان لحظه "خودساخته" در سرم هزارتا شد. 

می‌خواهم از این خانه‌ی رها شده در وسط یک دریای پرتلاطم، یک قایق بسازم.

 

 

...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان