زندگی باختگان گم‌شده‌ در جمله‌های تاریخی

سلام دختر زیبای من.

می‌دانی؟ قبل از شروع نامه داشتم فکر می‌کردم، حالا با این کرونا، ما شده‌ایم یک بخشی از تاریخ که از ما حرف می‌زنند. سال‌های دور آینده، شماها توی کتاب‌هایتان، توی سرچ گوگل‌تان، برمیخورید به جمله‌هایی درباره‌ی آدم‌هایی که در دوران کرونا زندگی می‌کردند. نمی‌دانم من توی کدام جمله جا می‌شوم. توی جمله‌ی «کرونا در سال ۲۰۲۰ تا ۲۰XX جان X آدم را گرفت» یا در جمله‌ی «در زمان همه‌گیری‌های کرونا، مردم خیلی از کشورها، قرنطینه شدند»؟

می‌بینی به چی رسیدم مادر جان؟ در نهایت نقش ما در تاریخ، چیزی بیش از یک جمله نیست. آن هم جمله‌ای که در سایه‌ی چیز دیگری هستیم. مثلا کرونا می‌شود فاعل جمله‌ی تاریخی ما و من و تو، می‌شویم مردم، می‌شویم جان‌ باختگان. جوانکم،‌ فکر می‌کنی تا به حال چند نفر قبل از من و تو در این کره‌ی خاکی زندگی کرده‌اند؟ فکر می‌کنم هیچ آماری در این باره نباشد. وقتی به این‌ها فکر می‌کنم، احساس می‌کنم شبیه همان آدم‌های مرده گم شده‌ام. چرا دخترم؟ چرا خودمان را این قدر به در و دیوار می‌کوبیم؟ ما «جان باختگان» جمله‌های تاریخی نیستیم، ما زندگی باختگان زمان خودمانیم. می‌خواهم به تو یاد بدهم مومن جمله‌ی «گور بابای خیلی چیزها» باشی. می‌خواهم اشتباه کنی. می‌خواهم از اشتباه کردن نترسی. می‌خواهم زندگی کنی، همین.

 

۲ نظر

بهار فصل سفالگری هاست عزیز مادر

سلام مادرجان من، امیدوارم در روزهای دوری که این نامه را میخوانی حالت خوب باشد و من را دوست داشته باشی. پسرکم، دختر مهربانم دیروز که با عجله ی زیادی به جایی میرفتم به کسی برخورد کردم؛ او بهار بود عزیزکم. چند دقیقه ای با هم مشغول صحبت کردن بودیم. بهار چهره ی عجیب غریب زیبایی نداشت، پری نبود، شاهزاده نبود، شکل معمولی ای داشت. فهمیدم برای دیدنش لازم نیست گردن بلندی داشته باشی. فقط باید کمی... نمیدانم. میدانی مادر؟ به حرف هایی که میزنم مطمئن نیستم، اما گاهی میتوانیم با چیزهای کوچکی، با باور خوشحالی و چیزهای ریزی شبیه به این زندگی را راحت تر بگذرانیم. هر چند که تا به حال خوب فهمیده ای وسط یک شوخی دست و پا نمیزنی. گاهی در دلت چیزهایی را نجوا کن که مطمئن نیستی درستن، اما بودن آنها شاید حالت را بهتر کتد. فقط حواست باشد به خودت دروغ نگو و برای داشتن حال خوب به هر چیزی چنگ نزن. سنجیده عمل کن نازنینم و بدان اینجا کار آدمی شبیه به سفالگریست؛ گل بی شکل را باید بگذاری وسط و آنقدر با چرخش روزگار تا کنی و دست به کار شوی تا بتوانی حال خوب برای خودت بسازی. 

سفالگر ماهر زندگیت باش

مادر تو

۲ نظر

نامه‌های دور

سلام عزیز مادر. این دومین نامه ای‌ست که برایت می‌نویسم. حاشیه نمی‌روم؛ حرف، حرف دل است. آدم‌ها را می‌بینی؟ یا همه‌ی اولدرم بولدرمشان، چیزی میان سینه دارند،‌که میتپد و تپیدنش صدا دارد. صدای این تپش وقتی موزون است که دل، تنگ نباشد، دل که تنگ شد، صدا عوض می‌شود. می‌شود صدای ضربه‌‌های پیوسته‌ی میله‌ای به لوله‌ی آهنی زنگ زده ای که تو فقط یک سرش را می‌توانی ببنی و سر دیگرش گم شده، جوری که انگار هیچ وقت پیدایش نمی‌شود. 

بگذار برایت بگویم؛ دلتنگی چیزی شبیه به تب‌خال است. تا وقتی آلوده‌اش نشده‌ای اثری از آن نیست، اما وقتی یک روزی برای اولین بار سر و کله‌اش پیدا می‌شود، دیگر نمی‌رود. از آن مهمان‌هایی‌ست که صاحب‌خانه می‌شود. می‌رود گوشه‌ای هر وقت تقی به توقی خورد، می‌پرد وسط و سوپرایزت می‌کند. مادرک من، سعی کن هیچ وقت باعث دلتنگی آدم‌ها نشوی. حواست باشد. یک وقت فاصله نشوی میان آدم‌ها؟ برو و سر جای خودت در زندگی بایست . سر جایت کجاست؟ پیش خانواده‌ات، میان کسانی که دوستت دارند و هر جا حال واقعی‌ات، حال دلت، خوب باشد. 

عزیزکم می‌ترسم. می‌ترسم نخ دلتنگی‌ام برای آنها آنقدر کش بیاد، آنقدر فاصله روی نخ بیفتد و آن قدر از من دور شوند که نخ پاره شود. من از این دوری می‌ترسم و ترسیدن خجالت ندارد. ترسیدن گاهی شبیه آژیر خطر است، و فقط احمق‌ها آژیرها را جدی نمی‌گیرند. تو احمق نباش.


مادر دلتنگ تو


+ هر روز به پست

نامه های دور

پسرکم این اولین نامه ایست که برایت مینویسم. راستش هیچ وقت چنین نامه ها و کارهایی را کاملا تایید نکرده ام. حالا هم نظری درباره اش ندارم اما دوست دارم بدانی. دوست دارم برایت بنویسم، هر چند که خودت، وجودت و حتی تصورت در مغزم نمیگنجد. 

پسرکم، تو میتوانی اشتباه کنی. هر کسی حق اشتباه کردن دارد. زندگی است دیگر، زندگی که بدون اشتباه نمیشود، اما عزیز مادر، حواست را جمع کن. بعضی  اشتباهات تبعات جبران ناپذیری دارد. چیزهایی را خراب میکند که هرگز دوباره ساخته نمیشود یا ساختنش بیش از چیزی که فکر میکنی سخت است. سخت به پای این چیزها بایستد و نگذار حتی ترک بردارند. نگذار عزیزانت و افراد نزدیک با بی اعتمادی به تو نگاه کنند. نگذار شک در چشمانشان بنشیند. تجربه این چیزها هم تو را آزار میدهد، هم انها را. فراموش نکن، تو حق ازار دادن خودت را داری، میتوانی هر بلایی سر خودت بیاوری اما، نباید به دیگران ازار برسانی. انها که دوستت دارند نسبت به تو بسیار اسیب پذیرند. بگذار به تو بگویم، خرابی های سخت بیش از این که تو را اذیت کند به انها رنج میرساند. پس حواست به خودت و اشتباهاتت باشد. 

قربان قدت، مادر

...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان