امشب از اون شب هاست که باید بریم شبگردی.
تو تاریک روشنایی شب و چراغ های زرد قدم بزنیم و قدم بزنیم. وسط آسفالت های سیاه دراز بکشیم و به آسمون خیره بشیم. گاهی تو تاریک ترین زاویه کوچه بشینیم و به آسمون خیره بشیم. روی تاب های پر سر و صدای پارک ها بشینیم و آروم تاب بخوریم و به آسمون خیره بشیم. به شدت تاب بخوریم و باد بپیچه میون موهامون و دستامون درد بگیره بس که زنجیر تاب رو محکم گرفتیم. بعدش رو سنگ ریزه ها بشینیم و باد بیاد و بپیچه و ببره همه چی رو و به آسمون خیره بشیم.
بعدش سرد بشه. خورشید کم کم آهنگ اومدن بزنه. آسمون آروم آروم روشن بشه. ما وایستیم رو بلندی و نفس عمیق بکشیم و لبخند بزنیم. یه نقطه ی بزرگ قرمز نارنجی میون آسمون پیداش بشه و ما لبخند بزنیم. زندگی کنیم و لبخند بزنیم.