من، شبیه یه صفحه ی نازک یخم؟

دوست دارم روی موج های دریا باشم؛ رها و سبک. شبیه یه قایق، دور و دورتر بشم. گوشیم چند روز پیش افتاد زمین. داشتم میدویدم که از جیبم دراومد. از پایین سمت راست شکستگی صفحه اش شروع میشه و مثل شاخه های درخت پیشروی میکنه. بعضی وقت ها که نگاهش میکنم حس میکنم شبیه یه صفحه ی نازک یخیه که روش پا گذاشتی و یخ ترک برداشته و زیاد و زیادتر شده. من دوست دارم روی موج های دریا باشم، گوشیمم همراهم باشه؛ گوشیم و شکستگی هاش. میدونی؟ شکستگی ها از بین نمیرن. ماجراها و خاطرات تموم نمیشن. حتی وقتی اون ها رو فراموش کنی، اون ها یه گوشه دارن زندگی میکنن. شکستگی ها، همراهتن همیشه. دور و دور و دورتر، موج موج آب. آروم و سبک. اما همراهتن... یه دفعه تمام اون موج ها تبدیل به شکستگی ها میشن، مثل شیشه و تو احاطه میشی. تصور کن، روی یه عالم چین و شکن تیز و برنده دراز کشیده باشی و اونا با باد، موج بشن، تلاطمشون رو روی پوستت حس کنی و بوی خونت رو نفس بکشی. 

- برای همین میخوای گم بشی؟

+ برای همین میخوام گم بشم.

- خودتو بغل کن...

+ ...

+ من، شبیه یه صفحه ی نازک یخم؟


+ هر روز یه پست

...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان