قشنگ ترین چشم های روی زمین

نمیدانم چه چیزی بنویسم. جمله ای ندارم. میتونم از رنج دختر بودن بنویسم. از کوله ای که دوست دارم جمعش کنم و برای چند روزی به طبیعتی پناه ببرم و نمیشود، بنویسم. بله، میتوانم از چیزهای زیادی بنویسم، اما نمیخواهم از چیزهای زیادی بنویسم. میخواهم امید مثل فشفشه مدام در سرم جرقه بزند و عشق را نفس بکشم و اطمینانی که میخواهد خودش را به چشم هایم برساند تصویر کنم. بله، من عاشق چشم هایی هستم که در آنها اطمینان و امید و عشق برق میزند. این چشم ها به حتم قشنگ ترین چشم های روی زمین اند و تو بگو، وقتی قشنگ ترین چشمها را داشته باشی دیگر چه اهمیتی دارد در همان نقطه ی دیروزی ات ایستاده باشی؟ یا چه اهمیت دارد که اوضاع گند روزگار، همون اوضاع گند همیشگی است؟ بله، مهم چشم هاست، و بعد؟ بعدش هم دست هایی که آرام نمینشینند. تو این طور فکر نمیکنی؟

...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان