.

دست‌های مرا دیده‌ای؟ دست‌های من بوی ماهی‌های را مرده را می‌دهند. گندیده‌اند. ندیدیشان؟ چه بهتر. مگر دیدن داشتند. جای آنها در سیاهچال‌های لباسم است. بگذار در سیاهی جیب‌هایم سقوط کنند. هیس... هوا این روزها چطور است؟ من هم این روزها ندیدمشان. دست‌هایم را می‌گویم. دلم برایشان تنگ شده. هیس... بهار هم تمام شده، خبر داری؟ این بهار هیچ شکل بهار نبود. فقط پر بود از پروانه‌هایی که از ما فرار می‌کردند، نه؟ دل، دل است دیگر. فقط دلتنگی سرش می‌شود. گوشت را بیاور، دست هایم آنقدر سقوط کرده‌اند، دیگر پیدایشان نمی‌کنم، گم شده‌اند؛ تو ندیدیشان؟

 حالا حتی نمی‌توانم اشک‌هایم را پاک کنم. اشک‌ها می‌غلتند روی گونه‌ام و دیگر هرگز ناپدید نمی‌شوند. اشکی که پاک نشود، برای همیشه می‌ماند. اشک نامیرا توی گونه‌ات فرو‌می‌رود و غم جوانه میزند. غم بزرگ می‌شود. کسی چه ‌می‌فهمد یک مزرعه‌ی  غم‌گردان روی گونه‌هایت یعنی چه؟ آن‌ها، آن آدم‌ها، دست دارند. چند نفر را دیده‌ای وفتی راه می‌روند بوی ماهی‌ مرده بدهند؟ 

تو باشی، دلت برای دست‌هایت تنگ نمی‌شود؟ می‌‌دانم، بود و نبود دست‌های گندیده با هم فرقی ندارد. 

۲ نظر

یه قلب دور بدون تغییر

قلبم صدای چکه ی آب روی یه سطح سنگی رو میده. یه قلب نمور توی یه غار تاریک و دور و زیرزمینی. از اون جاهایی که پر از پرتگاهه و اگه بیوفتی دیگه حتی جنازه ای نداری. قلبم میتپه و صدای چکه ی آب میاد. میرم جلوی ورودی کوچیک غار که به سختی میشه بهش وارد شد و زمزمه میکنم "تغییر کن" صدام میپیچه و میپیچه و میره به یه جای دور. انگار که صدام گم بشه، اما من میشنوم، حتی لازم نیست گوشم رو تیز کنم، میشنوم که صدای چکه های آب بیشتر و بیشتر میشه. قلبم خون میشه. قلبم اشک میشه. قلبم حسرت میشه اما، نزدیک تر نمیشه. یه قلب دور بدون تغییر باقی میمونه. نیاز نیست گوش کنم، صداش مدام میاد:چک چک چک چک... قلبم میتپه و فقط میتپه.


+ هر روز یه پست

۱ نظر
...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان