عشقِ اول، عشقِ دوم، عشقِ سوم، عه! اینم نشد، عشقِ چهارم!
چرا نمیپذیرم همچین چیزی را؟! شاید این آدمها از من منطقیتر و معقولترند. شاید آنها چیزهایی میدانند و تجربه کردند که من نکردم. اما هر چقدر هم که کورکورانه، من نمیتوانم بپذیرمش. نمیتوانم هر چند وقت آدم جدیدی را این قدر میدانی بسنجم. اصلا ظرفیتش را هم ندارم، فکر نمیکنم این قدر بار بتوانم عاشق شوم. از وفاداریهای اشتباه حرف نمیزنم، حرف من صراحت پشت این کلمات است.
تصور این که کنار اسم آدمها تیک بزنم تا تنها تجربهشان کنم برای من دل چسب نیست. نمیدانم میان این آدمها، به چه چیز میتوان اعتماد کرد. کدام حرف را میتوان باور کرد، به کدام محبت میتوان دل خوش بود. کدام عشق؟ همه چیز بوی فریبی گذرا میدهد...