میخواهم با او قدم بزنم

دریا آرام بود. موج ها به زیبایی خود را تا ساحل میکشیدند و زمزمه هایشان در گوشم میپیچد. سعی میکردم عمیق نفس بکشم. بوی خاص شوری و ماهی در ریه هایم، حالم را خوب میکرد. گاهی خیره میشدم به امواج و شکوهشان، زمانی چشم میدوختم به دل دریا و آسمان، که تنها سیاهی بود، بعضی اوقات هم به آسمان تاریک نگاه میکردم. نمیدانم چقدر از آنجا ایستادنم گذشته بود که صدای کودکی کایت به دست و شادی اش مرا از دنیایم بیرون کشید و من او را دیدم. پالتویی بلند و سیاه به تن داشت و دست در جیب، به من نگاه میکرد. نمیدانم از کجا پیدایش شده بود؛ شاید فهمیده بود دلتنگ دریا هستم و آنجا میتواند پیدایم کند. راستش، نمیخواستم ببینمش. هر چند که بودنش خوب بود، اما گاهی همه چیز به آن سادگی که ما فکر میکنیم نیست. شاید هم برعکس؛ همه چیز ساده تر از چیزی ست که خیال میکنیم. دوست داشتم از دستش فرار کنم. حداقل حالا حال دیدنش را نداشتم. با بی رحمی آمد، پشت به دریا و رو به من ایستاد. به پست سرش چشم دوختم. مانده بودم چه کنم؛ هم شوق دیدنش را داشتم، هم بیزار و فراری بودم از دیدنش. سعی ام برای بی توجهی بی نتجه ماند؛ نگاهش کردم؛ درست به چشم هایش. چشم هایش عمق داشت، شبیه دستانش که به آرامی دستانم را گرفته بود. بوسه ای آرام روی گونه ام نشاند و در گوشم زمزمه کرد: از من فرار نکن. من بیست و یکمین سال زندگی تو ام. برای هیچ چیز دیر نیست. باور کن دیر نیست. گفت: من با تمام وجود، دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه با تو ام. بیا تمام این یک سال رو دست منو بگیر، با هم میون این زندگی قدم بزنیم و بخندیم. باید تمام من رو زندگی کنی دختر، تو که نمیخوای منو از دست بدی؟ 

چشم هایم را بستم. نمیخواستم از دستش بدهم، اما هنوز هم مطمئن نبودم؛ انگار برای هر چیزی دیر بود. خیال میکردم، چشم هایم را که باز کنم او هم دیگر نیست، اما چشم هایم را که باز کردم همان جا ایستاده بود، خیره به من. وقتی چشم هایم را باز شده دید، با لبخندی فشاری به دستانم داد و آن ها را محکم تر از قبل گرفت.


+هر روز یک پست

گلاویژ ...
۰۲ اسفند ۰۱:۳۷
میلاد باسعادتت مبارک:)
پاسخ :
خیلی خیلی ممنون :)
هرچند که تولدم آبانه، اما اهمیتی نداره  :)

میدونی؟ مسائل حل نشده همون طور باقی میمونن تا ما بریم سراغشون.
گلاویژ ...
۰۲ اسفند ۰۳:۲۵
منم آبانی‌ام و با این حساب یک‌سال تفاوت سنی داریم
جالبه چون تا قبل از خوندن این پست فکر می‌کردم ازم بزرگ‌تر باشی:)

نریم هم سراغشون آب از آب تکون نمی‌خوره چون هرچیزی سر وقتش حل می‌شه به نظرم. تو نری سراغش اون میاد سراغت:)
پاسخ :
من متولد 76 ام. 20 آبان 76
:)
برای من زیاد پیش میاد فکر کنم ازم بزرگ ترن، اما بعد متوجه بشم من ازشون یکی دو سال بزرگ ترم.  حس غریبیه تقریبا. 

+آاره حرف تو هم درسته :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان