پس کی قراره شکوفه بدیم ما؟

به هر کس نگاه میکنی، به هر چیز نگاه میکنی، یه جوری، با یه حرکتی، با یه حرفی بهت میگه یا نشون میده که عید نزدیکه. خیلی نزدیک. انگار کن که سوار اتوبوس شده و به زودی میرسه؛ تو باید سوار ماشینت بشی و بری دنبالش؛ بهش خوشامد بگی، اما من نمیدونم چرا حس نمیکنمش. دوره... خیلی دور. فقط نگاه میکنم به آدم‌های پرتکاپو و همه چیزهایی که انگار بوی بهار میده و با خودم میگم "بهار و عید توی تقویم ها رسید، بهار ما کی قراره برسه؟" 


+هر روز یک پست، در حالی که نت ندارم و با گوشی دیگران و با عجله پست گذاشتم :)

از هفته دیگه نتم وصل میشه؛ بر طبل شادانه بکوب‌طور:دی

Haa Med
۲۴ اسفند ۰۰:۰۸
به نظر من بهار اون روزی هست که از درون شاد باشی. دست کم به چند تا از چیزهایی که دوست داری و از ته دل میخوای رسیده باشی.
اون وقت شکوفه میکنی.
پاسخ :
اینم مثل خیلی چیزهای دیگه یه تعریف و مفهوم شخصیه. نظرتون میتونه کاملا درست باشه. 
فقط امیدوارم بهار هر کسی به موقعش برسه...

+ فکر کنم خودمم شادی درونی رو قبول دارم.

اسمارتیز :)
۲۵ اسفند ۰۰:۲۷
کاملا همذات پنداری میکنم با پستت...
جو کنکوری و استرسش در کنار جو خونه و جو و حال درونی خودم که نموداریه از حال پنهان و مستتر خونه... روح خونه به نوعی...

زمستون 97 برای من حداقل، تا بهار 98 هم کش میاد انگار... حتی شاید خیلی بیشتر...
پاسخ :
امیدوارم زودتر کنکورت رو به خوبی پشت سر بذاری و حال و هوای این روزها  برات تبدیل به خاطره بشن. 
زمستون بالاخره تموم میشه...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
...
ماه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان