تو با تنهاییت تنهایی و یه روزی برمیگردی، به خودت نگاه میکنی و میبینی مشکل خود تویی. حالا میمونی. هی از خودت میپرسی "این مشکل رو چطور باید حل کنم؟"
اولین قدم شاید این باشه که یاد بگیری خودتو دوست داشته باشی و خودت رو باور کنی. یاد بگیری صبح بلند بشی و به خودت تو آینه لبخند بزنی و زندگیت رو با اون لبخند شروع کنی. میدونی؟ یه لبخند میتونه آغاز منطقی ای باشه، اما یه انتظار، یه دست، یه آغوش، نه...
+ هنوز ناراحت پست منتشر نشده ی دیشبم که از شدت خواب آلودگی نتونستم کلماتشو درست کنار هم بچینم، بخاطر همین امشب پایین این پست حرفی از چالش نمیزنم.