بخشی از من کنار دریا مانده. روی اسکله ی همیشگی. دریا مواج است و روح من با هر بار موجی که به سمت ساحل می اید دلش میخواهد بلند شود و دست بخشی از موج های کف الود سمت چپ اسکله را در دست بگیرد. جنونی که لحظه ای تمام سلول هایم را میگیرد و با یک بشکن عقلم، ارام ارام چهره در هم کشیده و با لبی اویزان مینشیند. بخشی از من همان جاست، برای همیشه و کسی ان سوتر، روی همین اسکله نشسته و انگار گهگاهی پاهای اویزانش را تکان میدهد، کسی که سازی میزند و پسرکی که چیزی میخواند، اهنگی که همان لحظه همه اش از ذهنم پاک میشود، به جز وقت هایی که میگوید "تو". وقتی میگوید تو، صدایش چنان غمی دارد که دور تا دور ما پر از حباب های غم الود میشود و یکی یکی میترکد و غم همه ی اسکله را میگیرد. دریا در این شب ان قدر زیباست که نمیتوانی تصور کنی. این زیباترین زندانی ست که بخشی از روحم را اسیر کرده. حتی میشود گفت صحنه ای که در ان همه چیز برای یک خودکشی باشکوه فراهم است؛ اسکله، شب، دریای مواج، ساز و اوازی درخور فضا و تیرکی سفید و اهنی که میتواند اخرین نقطه ی اتصال به زندگی باشد، اما روح من اسیر واقعیتی ست که رخ داده، پس او انجا مینشید و لحظاتی از شب با فکر به خودکشی ای باشکوه، به تیرک سفید زل میزند و در کل شب پسر میخواند و حباب های غم میترکد. فضا را غم پر میکند و روح من از دریا سیر نمیشود. همان جا میماند، می ماند، می ما ند... این زیباترین زندانی ست که بخشی از روحم را اسیر کرده.
...
ماه
پیام های کوتاه
تاریخچه
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
دی ۱۴۰۰ ( ۱ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۵ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱۲ )
دی ۱۳۹۸ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۲۰ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۷ )
دی ۱۳۹۷ ( ۳ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۷ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۴ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۲ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۷ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۵ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۱ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۳ )
خوش نوشت ها
گذشتهی استمراری
مدام
فراخوان وبلاگی 2
محکم بشین دلم، این دور آخره...
دستت به ستاره ها نمی رسد.
ما خیلی کم بودیم
مثل من
heartbroken
قیداریَّت
The Truman Show
تبعیض ذاتی
از Angry Birds به نیچه
جادوی ابر و باد و مه و خورشید و فلک
پنج درس از هریپاتر برای دانشگاههای ما
پس از درد
بدون اینکه قرار باشه به جایی برسی
«سان»، رستاخیز «داستان» (برای علاقه مندان به ماهنامه ی داستان همشهری)
شباهت سریال بازی تاج و تخت با شاهنامه
دونا دونا
داستان یکی دو روز نیست